محیای من :گفتم زمان عیش شد . گفتا کمی آهسته ترگفتم دل ما ریش شد . گفتا زما هم بیشترگفتم فراغ یار چیست؟ . گقتا که میسوزد جگرگفتم اسیر عشقتم . گفتا بزن حرف دگرگفتم که دلدارم شوی . گفتا نباشد سر به سرگفتم چه ها باشد مگر؟ . گفتا سخن زان بیخبرگفتم مجال ما ببین . گفتا حکایت از دگرگفتم خیال آسوده کن . گفتا نباشد بی خطرگفتم زمردان بیش باش . گفتا زنان را برحضرگفتم چرا دل خفته ای؟ . گفتا چه پرسی این خبر؟گفتم مسوزان عارضم . گفتا دمادم تا سحرگفتم زحق بشنو کلام . گفتا زیاسین یا دگر؟گفتم پناه از من بجوی . گفتا بود یار دگرگفتم به مسجد رونما . گفتا به احرامم نگرگفتم بسی آشفته ای؟ . گفتا روم زین در به درگفتم کدامین در روی؟ . گفتا که فعلأ رهگذرگفتم مرا باخود ببر . گفتا میسر نیست پسگفتم چوعاشق بازبین . گفتا حیا نَبوَد دگرگفتم حیا تدبیر چیست؟ . گفتا ندیدم بی اثرگفتم که عارف میشوم . گفتا برو جای دگر ♥ دوشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 15:37 توسط مجنون المحیا بستر بیماری...
ما را در سایت بستر بیماری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahya3459 بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 16:44