بستر بیماری

ساخت وبلاگ
محیای من :این مپندار که نقش تو رود از نظرمخاطرت جمع که در خواب پریشان منیدر شب بی کسی ام یاد تو مهتاب منستخود چراغی تو و در شام غریبان منی ♥ یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 12:9 توسط مجنون المحیا بستر بیماری...
ما را در سایت بستر بیماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahya3459 بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 18:48

محیای من :گفتند اشک بریزخالی میشویخالی که نشدم هیچ…پر شدم از بی کسیکه چرا کسی اشک هایم راپاک نمیکندو بگوید اشک نریز تومن را داری ♥ یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 12:9 توسط مجنون المحیا بستر بیماری...
ما را در سایت بستر بیماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahya3459 بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 18:48

دوست عزیزی این شعر رو بعد از دیدن وبلاگ برا ی من ارسال نموده ضمن تشکر از بذل عنایت و توجه ایشان شعر قشنگشون برای عزیزان تو وبلاگ میذارم.هوالباقیکوچه به کوچه در به در، اینکه پناه نمی شود،مرگ به جرم عاشقی، اینکه گناه نمی شود،از سر شب ز هجر تو، تا دم صبح نخفته ام،شب به سپیده میرسد، اینکه پگاه نمی شود،هر نگهت چه دلربا، این همه زخم به دل چراتا ته غم برد مرا، اینکه نگاه نمی شود،آتش عشق بی رمق، از سر مهر طلوع کنشعله ی شمع نیمه جان، پرتو ماه نمی شود،قطره به قطره می چکد، باده ی ناب ز لعل تومی بزنم ز ساغرت، عمر تباه نمی شود،سنگدلی و بی وفا، جلوه نمای، ستمگرا،ای بت من ز در، در آ، دل که سیاه نمی شود،دل پر ازدحام تو ، رسم بدی ست مرام تودر گذر از خیال تو، دل پر آه نمی شود،طالب شرب مستمر، باده مدام کند اثرجامه دری و سرخوشی، گاه به گاه نمی شود،ساعل مهر دلبرم، باده بریز به ساغرممی نزند اگر گدا، صاحب جاه نمی شود،ناصح بی خیال من، گفت که دست کشم از اواین همه دلسپردگی، نیمه ی راه نمی شود،در پس پرده، پس چرا، هر شب هجر برون بیا،یوسف مصر تا ابد در ته چاه نمی شود،شاه نشین قلب من، منزل عشق بود مها،طعنه زنی و بشکنی، مسند شاه نمی شود،کرج تیر هزارو چهار صد،#رسول_موحدی@takbitnab بستر بیماری...
ما را در سایت بستر بیماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahya3459 بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 18:48

محیایی:من همان کاسه به دست فقیرم که از غم فراق یار اسیرمبیا به چاره ام رس ای بهترینم که از محبت توبی نصیبمزمین و اسمان فدای تار مویش باروح روان روم به سویشکه ای مهربانم بیا به کویم مرادیوانگیست دیگرچه گویمبنده را از زبان فاقد گردید دگر از خوبیت من چه گویم ♥ دوشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 15:37 توسط مجنون المحیا بستر بیماری...
ما را در سایت بستر بیماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahya3459 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 16:44

محیای من :گفتم زمان عیش شد . گفتا کمی آهسته ترگفتم دل ما ریش شد . گفتا زما هم بیشترگفتم فراغ یار چیست؟ . گقتا که میسوزد جگرگفتم اسیر عشقتم . گفتا بزن حرف دگرگفتم که دلدارم شوی . گفتا نباشد سر به سرگفتم چه ها باشد مگر؟ . گفتا سخن زان بیخبرگفتم مجال ما ببین . گفتا حکایت از دگرگفتم خیال آسوده کن . گفتا نباشد بی خطرگفتم زمردان بیش باش . گفتا زنان را برحضرگفتم چرا دل خفته ای؟ . گفتا چه پرسی این خبر؟گفتم مسوزان عارضم . گفتا دمادم تا سحرگفتم زحق بشنو کلام . گفتا زیاسین یا دگر؟گفتم پناه از من بجوی . گفتا بود یار دگرگفتم به مسجد رونما . گفتا به احرامم نگرگفتم بسی آشفته ای؟ . گفتا روم زین در به درگفتم کدامین در روی؟ . گفتا که فعلأ رهگذرگفتم مرا باخود ببر . گفتا میسر نیست پسگفتم چوعاشق بازبین . گفتا حیا نَبوَد دگرگفتم حیا تدبیر چیست؟ . گفتا ندیدم بی اثرگفتم که عارف میشوم . گفتا برو جای دگر ♥ دوشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 15:37 توسط مجنون المحیا بستر بیماری...
ما را در سایت بستر بیماری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahya3459 بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 16:44